ادولف هيتلر (به الماني:adolf hitler) (زاده 20 اوريل 1889) (در گذشت:30 اوريل 1945) هيتلر به عنوان يك كهنهسرباز نشاندار جنگ جهاني اول در سال ۱۹۲۰ به حزب نازي پيوست و در سال ۱۹۲۱ به رياست آن رسيد. او در سال ۱۹۲۳ به خاطر شركت در كودتايي نافرجام معروف به «كودتاي آبجوفروشي مونيخ» به تحمل ۵ سال زندان محكوم شد و در همين دوران كتاب نبرد من را نوشت
او پس از آزادي از زندان، با ترويج ايدههاي مليگرايي، ضدكمونيستي، يهودستيزي و ايراد سخنرانيهاي پرشور بر ضد پيمان ورساي، حاميان بسياري در كشور آلمان بهدست آورد. هيتلر در سال ۱۹۳۳ به مقام صدراعظمي رسيد. مجموعهي ارتشي-صنعتي آلمان در زمان صدارت وي توانست قواي تحليلرفتهي اين كشور را بازسازي كرده و آن را تبديل به يكي از قدرتهاي برتر اروپا در زمان خود كند. هيتلر سياست خارجي خود را با هدف سياست لبنسراوم دنبال نمود و يكي از دلايل نخست و عمدهي وقوع جنگ جهاني دوم تهاجم به لهستان در ۱۹۳۹ بود كه در نتيجه، بريتانيا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ كردند؛ جنگي كه بين دو قدرت نيروهاي محور ونيروهاي متفقين درگرفت و در طي اين مدت اروپا و همچنين ساير نقاط دنيا شاهد ويرانيها و تلفات بسيار بود. اگرچه در عرض سه سال، آلمان و نيروهاي متحدش بيشتر مناطق اروپا، بخشهاي قابلتوجهي از آفريقا، شرق آسيا، و اقيانوسيه را اشغال كردند، اما نيروهاي متفقين از سال ۱۹۴۲ به بعد، از آنان پيشي گرفت و در سال ۱۹۴۵، رايش آلمان بزرگ را از هر سو محاصره نمودند.
هيتلر در ۲۹ آوريل ۱۹۴۵ در روزهاي پايانيِ نبرد برلين، با اوا براون كه براي سالهاي طولاني معشوقهي او بود ازدواج كرد. در ۳۰ آوريل، يعني يك روز پس از ازدواجش، به همراه همسرش خودكشي كرد.
آدولف هيتلر حدود ساعت ۰۶:۳۰ بعد از ظهر ۲۰ آوريل ۱۸۸۹ در مسافرخانهاي در شهري مرزي و كوچك به نام برانآئو ام اين در اتريش، بين مرز اتريش و امپراتوري آلمان زاده شد. پدر او آلويس هيتلر (۱۸۳۷ – ۱۹۰۳)، يك كارمند پائين رتبه گمرك بود. مادر هيتلر، كلارا هيتلر (زادهٔ پولتزل)، دومين دختر عموي آلويس بود. او شش بچه به دنيا آورد. تنها آدولف، كه دومين فرزندش بود، و خواهر كوچكش پاولا در كودكي زنده ماندند. هنگامي كه هيتلر ۳ ساله بود خانواده او به ايالت باواريا درجنوب آلمان مهاجرت كردند.[۲] درسال ۱۸۹۴ خانواده هيتلر به نزديكي شهر لينز مهاجرت كردند و تا زمان بازنشستگي پدر هيتلر در آنجا ماندند، در اين دوره هيتلر به عنوان كودكي خستگي ناپذير به بازي و درس در مدرسهاي نزديك به خانه مشغول بود. برادر او ادموند بر اثر بيماري سرخك در ۲ فوريه ۱۹۰۰ درگذشت و اين اتفاق تأثيري دائمي در هيتلر ايجاد كرد و اعتماد به نفس هيتلر را تا حدود بسياري تضعيف كرد و باعث شد آدولف هيتلر كجخلق شود و همواره با پدر خود بحثهاي طولاني داشته باشد. روابط هيتلر با مادرش بسيار خوب و صميمانه بود و اين كاملاً برعكس روابط او با پدرش بود كه معمولاً او را كتك ميزد[۳] با اينكه هيتلر علاقهمند بود به رشته هنر بپردازد ولي پدر وي او را به مدرسه فني فرستاد، هيتلر بعدها در كتاب نبرد من اعتراف كرد كه «اميدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگي كه پدرم به من تحميل كرد را جبران كنم».[نيازمند منبع] هيتلر حتي در زمينه سياسي هم با پدر خود اختلاف داشت، پدر هيتلر فردي معتقد به امپراتوري اتريش بود اما هيتلر خود و اتريش را جزء آلمان و امپراطوري روم باستان ميدانست. پس از مرگ پدر هيتلر در ۳ ژانويه ۱۹۰۳ وي مدرسه فني را ترك كرد. آدولف هيتلر در كتابش نبرد من، لحني مودبانه دربارهٔ پدرش دارد، به هر حال او اظهار ميكرد تصميم جدي كه براي نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسياري در بين آنها شده بود.
ز سال ۱۹۰۵ به بعد هيتلر در يك پرورشگاه بوهيمي زندگي ميكرد و مادرش را تحت حمايت خود داشت. او دوبار از مؤسسهٔ هنرهاي زيباي وين (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر عدم صلاحيت در نقاشي مطرود شد. به او گفته شد كه تواناييهايش بيشتر در زمينهٔ معماري كاربرد دارد. وي در خاطراتش كه نمايانگر مجذوبيتش به همين موضوع است ميگويد:
هدف من از اين سفر بررسي گالري موزهٔ كرت بود. اما كمي بعد از اينكه به تابلويي دقت ميكردم متوجه ميشدم چيز ديگريست كه توجه مرا به سوي خود جلب ميكند، و آن خود موزه بود. از صبح تا نيمه شب، توجهم از موضوعي به موضوع ديگر عوض ميشد اما اين ساختمان موزه بود كه بيشترين توجه من روي آن متمركز شده بود.[۶][نيازمند منبع]
بنا به سفارش رئيس آموزشگاه، وي متقاعد شد كه مسير تحصيليش را تغيير دهد؛ ولي وي تحصيلات لازم براي معماري را نگذرانده بود:
بالاخره بعد از مدتي تلاش يك مهندس شدم، بقيه راه مشكلي كه در مدرسه ريشويل از دست داده بودم در اثر كوششها و تمرينهاي ده ساله تا اندازهاي جبران شد و هنگامي كه بعد از مرگ مادرم دو مرتبه به وين آمدم اين بار اقامت من چندين سال طول كشيد حالت آرامش و تصميم جدي در خود احساس كردم و كمكم غرور اوليهام بيدار شد و مصمم شدم كه خود را به جايي برسانم.[۷][نيازمند منبع]
در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷ مادرش كلارا هيتلر با يك مرگ دردناك بر اثر سرطان سينه در سن ۴۷ سالگي فوت كرد. هيتلر از طريق دادگاهي در لينز تمامي سهمش از ارث پدري خود را به خواهرش پاولا هيتلر واگذار كرد، آدولف در ۲۱ سالگي وارث ثروت يكي از عمه (خاله)هايش شد. او به عنوان يك نقاش در وين مشغول كار شد. او از روي كارت پستالها طرح ميكشيد و به كاسبها و گردشگرها ميفروخت. تا قبل از جنگ جهاني اول وي حدود ۲۰۰۰ تابلوي اينچنيني نقاشي كرد.[۸] بعد از دومين بار اخراج از مؤسسهٔ هنرهاي زيبا هيتلر دچار فقر مالي شديدي شد. در ۱۹۰۹ وي به دنبال سرپناهي ميگشت و در ۱۹۱۰ در خانهاي كه براي كارگران فقير در نظر گرفته شده بود سكني گزيد.[نيازمند منبع] مخالفت با يهود ريشهاي عميق در فرهنگ كاتوليكهاي اتريش داشت، وين داراي يك جامعه بزرگ يهودي، شامل بسياري از يهوديهاي ارتدكس اروپاي شرقي بود. هيتلر معتقد بود يهوديان دشمنان نژاد ژرمن و باعث بدبختي و عقب ماندگي كشورش اتريش بودند. زماني كه هيتلر در وين زندگي ميكرد به دقت اوضاع سياسي و رفتار احزاب مختلف را زير نظر ميگرفت و رفتارهاي احزاب را بررسي ميكرد. وي پس از بررسي احزاب اتريش به اين نتيجه رسيد كه تنها حزبي ميتواند به قدرت كامل دست يابد كه بتواند تظاهرات عظيم خياباني به نفع خود سازمان دهي كند و احساسات و هيجانات مردم را در اختيار بگيرد و همچنين پشتيباني دست كم يكي از سه نيروي اصلي كشور يعني ارتش، كليسا و يا شخص اول مملكت (رئيس جمهور اتريش) را با خود داشته باشد. هيتلر اين تجربيات را در راه به قدرت رساندن حزب نازي به خوبي به كار گرفت. وي در كتاب خود نبرد من مينويسد كه استدلالهاي منطقي و جملات اديبانه نيستند كه تاريخ را ميسازند بلكه خطابههاي تحريك كننده هيجانات مردم هستند كه مسير تاريخ را تعيين ميكنند. در سال ۱۹۱۳، هيتلر از اتريش - مجارستان به مونيخ آلمان نقل مكان كرد. اما چون براي كشورش خدمت سربازي انجام نداده بود توسط پليس مونيخ دستگير و سپس به كشورش برگردانده شد اما هيتلر از خدمت سربازي معاف شد و توانست بار ديگر به مونيخ برگردد.
ر اوت ۱۹۱۴ جنگ جهاني اول آغاز و هيتلر براي لشكر باواريا داوطلب شد. او يك سرباز وظيفه فعال بود كه به عنوان پيغام آور در فرانسه و بلژيك در معرض ديد آتش دشمن خدمت كرد. اگر چه خدمت هيتلر قابل تقدير بود ولي به خاطر اين كه تابعت آلماني او مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفيع نيافت. او دوبار براي شجاعت در جنگ، نشان مدال صليب آهني درجه دو، در دسامبر ۱۹۱۴، و مدال صليب آهني درجه يك كه به ندرت به سرجوخهها اعطا ميشود، در اوت ۱۹۱۸ را دريافت كرد. در مدت جنگ هيتلر يك آلماني مليگرا شد، هرچند او تا سال ۱۹۳۲ تابعيت آلماني نداشت. او در مدت خدمت سربازي اش نقاشيهاي روزنامه ارتش را نيز ميكشيد اما در سال۱۹۱۶ از ناحيه پاي چپ دچار زخمي شد و مدال جانبازان را نيز دريافت كرد و پس از بهبودي دوباره به جبهه بازگشت.[۹] وقتي كه مردم اعتقاد به شكست ناپذيري ارتش قدرتمند امپراطوري آلمان داشتند، اما آلمان در نوامبر سال ۱۹۱۸ در جبهه غرب تسليم شد. هيتلر با شنيدن خبر تسليم شدن آلمان، دچار شوك شديدي شد. او در آن زمان به خاطر مصدوميت حمله شيميايي به وسيله گاز خردل در بيمارستان صحرايي بود و به طور موقت دچار نابينايي شده بود. مانند بسياري از ميهن پرستان، ملي گرايان، او سياستمداران غيرنظامي و يهوديان و كمونيستها را در تسليم شدن آلمان مقصر ميدانست.
نتيجه جنگ جهاني اول براي آلمان شكستي فاجعه بار بود. كشورهاي پيروزمند بريتانيا و فرانسه در عهدنامه ورساي شرايطي بسيار سخت و خفت بار را به اين كشور تحميل كردند. با شكست رايش دوم در جنگ جهاني اول، در آلمان بسبك آمريكا، جمهوري وايمار تشكيل شده بود. پس از جنگ جهاني اول، آلمان در بحران غرق بود. در جامعهاي كه لايههاي گسترده مردم با بيكاري و فقر روبرو بودند هيتلر مانند بسياري از همنسلان خود، تسليم آلمان را رد ميكرد و شكست آلمان را نتيجه اتحاديهوديان و كمونيستها ميدانست و خواهان جبران آن بود. هيتلر مرام سياسي خود را به روشني در كتاب نبرد من تشريح كردهاست
ين حزب از يك گروه كوچك با تمايلات مليگرايي در آخرين سالهاي جنگ جهاني اول شكل گرفت. ابتدا در برمن گروهي در اوايل سال ۱۹۱۸ تحت تاثير افكار انقلاب كمونيستي كارگري روسيه كه در اروپا رواج يافته بود، با نام: كميته رايگان براي صلح كارگران آلمان (به آلماني: Freier Ausschuss einen für deutschen Arbeiterfrieden) اعلام موجوديت كرد. آنتون دركسلر در تاريخ ۷ مارس ۱۹۱۸ در مونيخ شعبهاي از اين گروه را تشكيل داد. دركسلر قفل سازي ساده و از اعضاي ارتشدر جنگ اول جهاني بود. در تاريخ ۵ ژانويه ۱۹۱۹ دركسلر به همراه چند تن از دوستان نزديكش و بيست كارگر ديگر از راه آهن مونيخ به بحث دربارهٔ ايجاد حزبي مستقل از كميته رايگان براي صلح ، بر اساس اصول سياسي كه دركسلر بيان كرد بحث كنند. اين گفتگو سرانجام به تأسيس حزب انجاميد. حزب كارگران آلمان، يك گروه كوچك با ۵۵ عضو بود. اما دولت وايمار كه فعاليتهاي حزب را مشكوك به براندازي تلقي كرده بود جاسوساني را به درون حزب فرستاد. آدولف هيتلر كه اكنون مأمور اطلاعاتيارتش بود به حزب پيوست تا در نزديك تحولات حزب را گزارش دهد. او كمكم با ديدگاههاي ملي گرايانه حزب آشنا شد. همچنين هيتلر قدرت سخنوري خوبي داشت و به يكي از سخنگوهاي ماهر حزب تبديل شده بود. در ميان اعضاي اوليه حزب ميتوان به رودلف هس، هانس فرانك و آلفرد روزنبرگ اشاره كرد كه بعدها همگي در سمتهاي بالايي مشغول به فعاليت شدند. هيتلر اكنون جذب حزب شده بود و نه تنها مخالفتي با حزب نداشت بلكه به يكي از ستونهاي اصلي حزب تبديل شده بود. هيتلر از سازمان اطلاعات ارتش خارج شد و به اعضاي حزب پيوست او در اولين قدم تعداد افراد حزب را براي شماره گذاري از عدد ۵۰۰ شروع كرد بدين ترتيب اعضاي حزب به جاي آن كه ۵۵ اعلام شود ۵۵۵ نفر اعلام شد. اين اولين و بزرگترين تبليغ براي حزب بود. حزب كارگران آلمان به وسيله يك كميته هفت نفره اداره ميشد. هيتلر توانست به كميته هفت نفره راه پيدا كند. دومين اقدام هيتلر تغيير نام حزب در ۲۴ فوريه ۱۹۲۰ بود. اكنون واژه سوسياليست ملي هم به نام حزب افزوده شد و بدين صورت حزب با نام حزب ملي كارگران سوسياليست آلمان (به اختصار: NSDP) معرفي شد. هيتلر در مراسمهاي مختلف سخنراني ميكرد و سخنان آتشين و ملي گرايانه او به جذب هر چه بيشتر افراد كمك بزرگي ميكرد. هيتلر توانست دركسلر را متقاعد كند كه شوراي هفت نفره مديريت حزب لغو شود؛ بنابراين هيتلر به عنوان تك رئيس جديد حزب توانست برنامههاي خود را به خوبي اجرا كند. نخستين اقدام هيتلر پس از رياست تشكيل گروه شبه نظامي حزب به نام اس آ بود. هيتلر در قدم بعد اعلام كرد كه دو هدف كلي در حزب دارد: اولين هدف پيشرفت آلمان و دومين هدف مقابله با دشمنان درجه اول آلمان يعني فرانسه - انگليس و شوروي كه در چنگال سرمايه يهوديان اسير هستند. هيتلر صليب شكسته به عنوان نمادي آريايي را به عنوان نماد حزب انتخاب كرد. در طي سالهاي ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ حزب رشد قابل توجهي داشت. حزب نازي داراي يك شاخه نظامي به نام گروه حمله اس آ بود. در راس اين گروه ارنست روهم نزديكترين دوست هيتلر در حزب قرار داشت. بعدها در سال ۱۹۳۴ هيتلر به دلايلي از جمله كودتا و خشونت طلبي و همجنسگرايي، اين گروه را منحل كرد و روساي آن از جمله ارنست روهم به دليل توطئه خيانت كشته شدند. يكي از دلايل، نارضايتي ارتش از نيروي اس آ بود كه روهم قصد داشت اس آ را جانشين ارتش نمايد. پس از اعدام روساي اس آ، نيروي اس اس كه زير رهبري هيتلر قرار داشت و زير مجموعه اس آ به شمار ميآمد، به عنوان نيروي مستقل به فعاليت ادامه داد.
ر ژانويه ۱۹۲۳، فرانسه منطقه روهر صنعتي آلمان را در پي پرداخت نشدن غرامت جنگ جهاني اول اشغال كرد. اين اشغال موجب هرج و مرج شد. در همان موقع در ايالت بايرن حركت نيرومندي براي جداسازي آن ايالت و استقرار يك حكومت كاتوليك پيرو فرانسه در جريان بود. ژنرال فن لوسوو، رئيس بايرني ارتش ديگر از برلين دستور نميگرفت و پرچم آلمان به ندرت ديده ميشد. در نهايت نخست وزير بايرن تصميم گرفت استقلال بايرن و انشعاب آن را از آلمان اعلام كند. در چنين شرايطي كه غرور ملي آلمان بار ديگر زير پا گذاشته شده بود تعداد اعضاي حزب به شدت افزايش پيدا كرد و در همين مدت ۲۰٬۰۰۰ نفر تا پايان ماه نوامبر به اعضاي حزب افزوده شد. در چنين شرايطي نازيها تصميم گرفتند به كمك ژنرال لودندورف در سالن آبجو مونيخ گردهمآيي برپا كنند و سپس در اعتراض به وضع كنوني دست به اعتراض تظاهرات بزنند. هيتلر يك ضد حمله سازماندهي كرد. قرار بود كه در شب ۸ نوامبر يك گردهمايي در برگربروگ (Burgerbrug) برگزار شود و نخست وزير دكتر فن كار شروع به خواندن اعلاميه رسمي خود كه عملاً برابر بود با اعلام استقلال بايرن كند كه توسط هيتلر و لوندروف بينتيجه ماند. روز بعد، گردانهاي نازي خيابان را با هدف انجام يك تظاهرات گسترده به نفع اتحاد ملي اشغال كردند. انبوه جمعيت كه توسط هيتلر و لوندروف هدايت ميشدند در حال رژه رفتن بودند كه ارتش به روي آنها آتش گشود. اين اعتراضات در نهايت ناكام ماند و ۱۶ نفر از راهپيمايان در دم كشته و دو نفر مصدوم شدند كه بعداً به خاطر زخم هايشان در پادگانهاي محلي ارتش جان سپردند.[۱۰] هيتلر، لودندورف و تعدادي ديگر دستگير شدند. هيتلر با استفاده از فرصت پيش آمده در دادگاه (حضور خبرنگاران داخلي و خارجي) توانست به شهرت خود بيفزايد. وي در دادگاه به خاطر آنچه خيانت به دولت و ملت خوانده شد در مارس ۱۹۲۴ محاكمه و به ۵ سال حبس محكوم شد. در اين مدت بود كه هيتلر كتابنبرد من خويش را نوشت و حزب نازي در جريان اين فعاليتها ممنوع اعلام شد.[۱۱][نيازمند منبع] آدولف هيتلر پس از شش ماه عفو مشروط گرفته آزاد شد. پس از آزادي دوباره اقدام به تجديد سازمان كرد. اما متعهد شد كه گروه شبه نظامي حزب را منحل كند و اقدامي عليه دولت وقت انجام ندهد. البته هيتلر با كمكهاينريش هيملر اس اس را در آوريل ۱۹۲۵ تأسيس كردند و همچنين تمركز بيشتري در جذب زنان در حزب گرفتند همچنين شعار معروف حزب به نام سلام هيتلر (Heil Hitler) نيز در همين سال تصويب شد.
در تاريخ ۲۰ ژوئيه ۱۹۳۲ انتخابات مجلس رايشتاگ صورت گرفت و حزب نازي ۳۷٬۴٪ كل آرا را به خويش اختصاص داد و به بزرگترين حزب رايشتاگ تبديل شد. در سوي ديگر مجموع آراي حزب نازي و حزب كمونيست آلمان ۵۲٪ كل آرا را تشكيل ميداد و اين اكثريت هرگز موفق به همكاري مناسب با هم نشدند. پس از آن هيتلر در سال ۱۹۳۲ تصميم گرفت در انتخابات رياست جمهوري آلمان شركت كند. رقيب اصلي و قدرتمند وي ژنرال هيندنبورگ بود كه يك ملي گرا و فرمانده نظامي جنگ اول جهاني و مورد احترام اكثر احزاب و مردم آلمان بود. در دور نخست هيتلر نزديك به يك سوم آرا را از آن خود كرد و هيندنبورگ نيمي از آرا را بدست آورد. در دور دوم، هيتلر با بدست آوردن ۳۷ در صد آرا باز هم شكست خورد و هيندنبورگ به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد.[۱۱][نيازمند منبع] كشمكش بر سر انتخاب صدراعظم در رايشتاگ سال ۱۹۳۲ ادامه داشت. رئيس جمهور هيندنبورگ به خوبي ميدانست كه ديگر احزاب وابسته به آمريكا هيچ قدرتي در رايشتاگ ندارند و تنها احزاب قدرتمند نازيهاي ملي گرا و حزب كمونيست آلمان هستند كه در مجموع بيش از ۵۰٪ از كل مجلس را به خود اختصاص دادهاند. در ابتدا تمام محافل سياسي گمان ميكردند فرانتس فون پيپن عضو حزب كمونيسم آلمان از طرف رئيس جمهور به عنوان صدراعظم معرفي شود اما رئيس جمهور هيندنبرگ در۳۰ ژانويه ۱۹۳۳ آدولف هيتلر را به عنوان رهبر حزب اكثريت رايشتاگ به عنوان صدر اعظم نخست وزير و مسئول تشكيل كابينه وزرا معرفي كرد. هيتلر به دليل مخالفت شديد با اتحاديههاي كارگري و ماركسيستها مورد توجه و حمايت سرمايه داران صاحبان صنايع بزرگ آلمان (مانند تيسن صاحب شركت فولاد تيسن) قرار گرفت و سيل كمكهاي نقدي به صندوق حزب او سرازير شد.
رايش آلمان بزرگ يا آلمان نازي به حكومت آلمان در دوران بين سالهاي ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ اطلاق ميشود كه دولت آدولف هيتلر تا سال ۱۹۴۵ ميلادي در آن كشور در راس حكومت بود. در اين دوران، كشور آلمان تحت حكومت حزب سوسياليست ملي كارگران آلمان به رهبري آدولف هيتلر به عنوان صدراعظم بود. وي از سال ۱۹۳۴ رهبرحزب سوسياليست ملي كارگران آلمان شد. تا سال ۱۹۲۸ حزب نازي تنها ۱۲ كرسي در مجلس ملي آلمان داشت كه با عميق شدن بحرانهاي اقتصادي و سياسيتوانست تا سال ۱۹۳۲ بيش از ۲۳۰ كرسي در مجلس ملي آلمان به دست آورد، حدود ۴۰ درصد مجلس و اين تعداد كرسي حزب نازي را به بزرگترين حزب مجلس ملي تبديل كرد. رئيس جمهور هيندنبورگ در تاريخ ۳۰ ژانويه ۱۹۳۰ آدولف هيتلر را به عنوان صدراعظم و مسئول تشكيل كابينه معرفي كرد. هيتلر توانست با همراه كردن برخي احزاب كابينه ائتلافي خود را تشكيل دهد. در جريان آتش گرفتن رايشستاگ (مجلس ملي) هيتلر توانست بزرگترين رقيب خود حزب كمونيست آلمان را از صحنه خارج كند و اين اولين قدم براي تك حزبي كردن آلمان بود. در ماه مارس ۱۹۳۳ حزب نازي توانست قانوني را در مجلس تصويب كند كه به موجب آن اختيارات بالايي به نخست وزير داده ميشد تا در طول ۴ سال قانون اساسي آلمان اصلاح شود، اين فرصت چهار ساله اجازه ميداد برنامههاي حزب نازي به خوبي و به صورت كامل اجرا شود احزاب ديگر در مجلس ملي آلمان مخالف اين قانون بودند و پس از مخالفت يك به يك از صحنه سياسي آلمان حذف ميشدند تا اينكه در ۱۴ ژوئيه ۱۹۳۳ آلمانرسماً يك كشور تك حزبي اعلام شد. پس از آن، گامهاي بعدي در تشكيل رايش برداشته شد و در قدم بعدي پرچم با نشان صليب شكسته در كنار پرچم جمهوري وايمار برافراشته شد و در ۳۰ ژانويه ۱۹۳۴ به دستور رئيس جمهور پاول فون هيندنبورگ، صدراعظم هيتلر موظف شد اختيارات ايالتهاي آلمان را تا حد ممكن كم و اختيارات برخي از ايالاتها نيز به طور كامل زير نظر برلين قرار دهد، اين كار مغاير سيستم تحميلي فدرالي در جمهوري وايمار بود. هنگامي كه در ژوئن۱۹۳۴ خبرنگار انگليسي در برلين از آدولف هيتلر در خصوص تغييرات بسيار در آلمان سؤال كرد وي اينگونه پاسخ داد:
در ابتدا اين حرف مرا به تمسخر گرفتند وقتي گفتم جنبش نازيها هزار سال ادامه خوهد يافت، فراموش نكنيد مردم چگونه به من ميخنديدند هنگامي كه ۱۵ سال پيش گفتم من روزي در آلمان حكومت ميكنم. خنده آنها به همان مقدار ابلهانهاست وقتي من ميگويم در قدرت باقي خواهم ماند
علاقه به وحدت با آلمان پس از جنگ جهاني اول در مردم اتريش بسيار قوي بود. هيتلر عقيده داشت اتريش (ميهن وي) جز جدايي نا پذير آلمان است و با استفاده از رفراندم توانست اتريش رادر سال ۱۹۳۸ پيوست آلمان كند. موفقيت هيتلر در الحاق اتريش به رايش آلمان، بدون خونريزي و واكنش منفعلانه دولتهاي پيروز جنگ اول در مقابل وي موجب افزايش محبوبيت و قدرت هيتلر در آلمان شد. به دليل اين كه واژه آلماني آنشلوس (به معني پيوست) در هنگام وقوع اين رخداد، بسيار در مطبوعات اروپا مورد استفاده قرار ميگرفت اين رخداد به نام آنشلوس معروف است
اقتصاد رايش آلمان بزرگ را نه ميتوان مانند شوروي يك اقتصاد كاملاً سوسياليستي دانست و نه ميتوان آن را مانند آمريكا يك اقتصاد سرمايه داري دانست. اقتصاد آلمان در تئوري به دنبال يك سيستم سوسياليستي بود اما از سرمايهگذاري خصوصي در چهارچوب خواستههاي دولت نيز پشتيباني ميكرد. زماني كه نازيها به قدرت رسيدند نرخ بيكاري حدود ۳۰٪ بود كه از همان ابتداي تشكيل كابينه توسط هيتلر وي يالمار شاخت را ابتدا به عنوان رئيس رايش بانك و سپس به عنوان وزير اقتصاد انتخاب كرد. در سال ۱۹۳۷ هرمان گورينگ به جاي يالمار شاخت به عنوان وزير اقتصاد معرفي شد. پس از آغاز جنگ هنوز يك سال تا پايان دوره چهار ساله نخست (۱۹۴۰) باقيمانده بود اما سياستهاي اقتصادي آلمان به سياستهاي اقتصاد جنگي تغيير پيدا كرد و آلبرت اشپير جايگزين هرمان گورينگ شد در اين مدت آلمان به شدت كمبود نيروي كار را احساس ميكرد و در بسياري از كارخانهها مجبور شد از اسيران جنگي براي كار اجباري استفاده كند.
ر ماه مارس ۱۹۳۳ بيانيهاي مهم توسط دولت هيتلر منتشر شد كه موضوع آن الحاق اتريش و بازگرداندن مستعمرات از دست رفته در آفريقا بود. پس از انتشار اين بيانيه جنگهاي لفظي ميان كشورهاي اروپايي شدت گرفت و پس از آن براي حل بنبست سياسي حاكم در اروپا كنفرانس خلع سلاح جهاني در ژنو تشكيل شد، نخست وزير انگلستان رمزي مك دونالد طرحي را مطرح كرد كه تمامي طرفها از جمله آلمان و فرانسه نيز آن را مثبت ارزيابي كردند، اين طرح مشكل اشغال راينلند توسط ارتشفرانسه را به خوبي برطرف كرد.[۱۲] در ماه مه ۱۹۳۳ هيتلر ديداري با سفير آلمان در شوروي داشت، وي به سفير آلمان تأكيد كرد كه تمام تلاش خود را در جهت بهبود روابط آلمان و شوروي انجام دهد، هيتلر معتقد بود براي اجراي طرح نفوذ آلمان در شرق اروپا به شوروي نياز دارد و حذف كشور جعلي لهستان در واقع به معني حذف هميشگي معاهده ورساي است.[۱۳][۱۴] هيتلر در سخنرانيهايي در ۱۷ مه ۱۹۳۳ و ۲۱ مه ۱۹۳۵ و همچنين ۷ مارس ۱۹۳۶ بر صلح طلبي و تمايل بر كار در سيستم بينالمللي تأكيد كرد.[۱۵] پس از آن هيتلر در پي برقراري روابط با انگلستان بود و در همين چارچوب ديداري با سفير بريتانيا در برلين صورت گرفت و سفير انگلستان تمايل كشورش به گسترش ارتش آلمان تا ۳۰۰٬۰۰۰ را اعلام كرد[۱۶] از طرف ديگر آلمان مذاكرات محرمانهاي با لهستان ترتيب داد و هيتلر به آرامي معاهده ورساي را كنار زد وارتش آلمان را به ۶۰۰٬۰۰۰ نفر افزايش داد و نيروي هوايي و نيروي دريايي آلمان را دوباره تشكيل داد، در واكنش به اين تصميم هيتلر انگلستان، فرانسه، ايتاليا و جامعه ملل اين اقدامات را محكوم كردند. پس از موج محكوميتها هيتلر اعلام كرد كه آلمان در پي صلح و دفاع از خود است و توانست بار ديگر مذاكراتي با انگلستان ترتيب دهد.[۱۷][۱۸] در تاريخ ۱۸ ژوئن ۱۹۳۵ قراردادي نظامي در حوزه نيروي دريايي بين آلمان و انگلستان منعقد شد اين قرار داد بدون توجه به خواست "جامعه ملل" و حضورفرانسه و ايتاليا و در جهت تضعيف پيمان ورساي گام بزرگي تلقي ميشد. راهبرد هيتلر براي غلبه بر مخالفتهاي قدرتهاي بزرگ اروپايي با تسليح مجدد آلمان (كه بر اساس معاهده ورساي به شدت محدود شده بود) نخست اجراي نمايشهاي سياسي نشان دهنده صلح طلبي (مانند پيشنهاد خلع سلاح كلي به اروپا)[۱۹] و سپس سعي در انجام مذاكرات دو جانبه با تك تك دولتهاي اروپايي (به صورت جداگانه) بود. وي از طريق اين مذاكرات قصد داشت از اتحاد بين مخالفينش جلوگيري كند. اين راهبرد به ويژه دربارهٔ لهستان بسيار موفق بود و مانع از عكس العمل مؤثر انگليس و فرانسه در حمايت از لهستان شد.[۲۰]
پيمان ضد كمونيسم
ترس از ايجاد جنگي نوين در اروپا در روابط بين كشورها اثر كرده بود، پس از الحاق اتريش و قدرت گيري مجدد آلمان تحت حكومت آدولف هيتلر، ايتاليا به رهبري بنيتو موسوليني كه تمايلات ملي گرايانه داشت از هم پيمان قديمي خود انگلستان جدا شده و به آلمان متمايل شد. در تاريخ ۲۵ نوامبر ۱۹۳۶ آلمان و ژاپن پيمان مبني بر پيمان ضد كمونيسم منعقد كردند و ايتاليا نيز به اين پيمان پيوست در همين زمان دعوت نامههاي نيز براي انگلستان، چين و لهستان فرستاده شد كه همگي آنها پاسخ منفي به اين دعوت نامه دادند. هيتلر در جهت جلب نظر چين به پيوستن به پيمان ضد كمونيسم درخواست ژاپن مبني بر متوقف كردن ارسال محمولهها و كمكهاي نظامي بهچين را رد كرد، هدف اصلي هيتلر احياي صنعت نظامي آلمان بود و صادرات فروش اسلحه و فناوريهاي نظامي به چين كمك شاياني بود، اما پس از پيوستن ژاپن به اين پيمان رويكرد آلمان نسبت به روابط چين و ژاپن تغيير كرد و اين بار سيل كمكهاي صادراتي آلمان به ژاپن فرستاده شد. پس از آنكه انگلستان از پيوستن به پيمان ضد كمونيسم سر باز زد روابط آلمان و انگلستان تضعيف شد. هيتلر از طريق سوئيس بارها دخالتهاي انگلستان در روابط آلمان با همسايگانش به خصوص لهستان را دخالت در امور آلمان ناميد و آن را محكوم كرد و به مسئولان انگلستان گوش زد كرد.[۲۱]
بدست آوردن موفقيتهاي جالب توجه در سياست خارجي، يكي از مهمترين علايق هيتلر بود. وي در ابتداي به قدرت رسيدن، مهمترين هدف خود را پس از تثبيت قدرتحزب نازي در دولت آلمان، خنثي كردن محدوديتهاي پيمان ورساي ميدانست. اين پيمان آلمان را ملزم به محدود كردن نيروي نظامي و تسليحات ميكرد. هيتلر براي شروع مسلح كردن آلمان بدون درگير شدن در جنگي جديد چند روش را به صورت همزمان به كار گرفت. وي براي تسكين نگراني شديد اعلام كرد آلمان به دنبال تسليح مجدد نيست و دولت وي خواستار خلع سلاح جهاني است و در صورت خلع سلاح همسايگان آلمان، وي نيز حاضر است سلاحهاي تهاجمي كشورش را از ميان ببرد. در مرحله بعدي براي تضعيف وضعيت جامعه ملل و كنفرانس خلع سلاح و نيز براي جدا كردن متحدين از يكديگر كشورهاي همسايه را دعوت به مذاكرات دو جانبه براي حل اختلافات ميكرد. نخستين موفقيت وي در اين زمينه توافق دو جانبه با لهستان بدون دخالت فرانسه بود كه در نهايت موجب سستي فرانسه در حمايت نظامي ازلهستان شد.[۲۲]
شهر آزاد دانتسيگ قبل از جنگ جهاني اول شهري در ايالت پروس غربي و متعلق به كشور آلمان بود. پس از جنگ جهاني اول و تشكيل كشور لهستان روي اراضي آلمان و روسيه، اين شهر بندري به عنوان "شهر آزاد" اعلام شده و مالكيت اداره آن توسط متفقين به لهستان واگذار شد. پس از اين تحولات ايالت پروس شرقي از اراضي آلمان جدا شد و تنها راه ارتباطي با آن ايالت از طريق هوايي يا دريايي امكان داشت. از طرف ديگر انگلستان تضمين كننده امنيت لهستان بود. دولت هيتلر لغوپيمان ورساي و برگرداندن سرزمينهاي جدا شده از نزاد ژرمن دو امپراتوري آلمان و امپراتوري اتريش مجارستان را به عنوان بزرگترين هدف خود به مردم اعلام كرده بود. هيتلر كه ابتدا اتريش را ملحق كرده بود ، سپس چكسلواكي را ضميمه آلمان نمود. براي اراضي لهستان جعلي هم در گام نخست دولت هيتلر از طريق مذاكرات، تصميم به باز پس گيري مناطق جدا شده به خصوص شهر و منطقه دانتسزيگ گرفت كه با مخالفت شديد لهستان مواجه شد و اين تنش سياسي باعث سردي روابط دو كشور شد. پس از آنكه رايش آلمان بزرگ موفق شد قرارداد عدم جنگ را با روسيهشوروي منعقد كند در تاريخ ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از چند ماه تنش سياسي به غربلهستان حمله كرد و شوروي نيز پس از آلمان در ۱۷ سپتامبر از شرق به لهستان حمله كرد و اين آغاز جنگ در اروپا بود. پس از آنكه لهستان توسط رايش آلمان بزرگ وشوروي اشغال شد هيتلر در سخنراني در شهر دانتزيگ در سپتامبر ۱۹۳۹ اعلام كرد:
لهستان هرگز در شكلي [نو] از معاهده ورساي ظهور نخواهد كرد، اين نه تنها خواسته آلمان است بلكه توسط شوروي نيز تضمين شدهاست.[۲۳]
كشورهاي انگلستان و فرانسه در حمايت از لهستان به آلمان اعلان جنگ داده و حمله نظامي نمودند. ارتش رايش آلمان بزرگ با استفاده از نيروي هوايي و قدرت زرهي و روش برق آسا كشورهاي اسكانديناوي شمال اروپا را اشغال نمود. سپس از مسير اشغال بلژيك توانست به فرانسه حمله كرده و آن را شكست داده و در عرض يكماه فرانسه را در ۱۹۴۰ اشغال نمايد. حتي نيروي زميني اعزامي انگلستان را شكست داده و در ساحل درياي مانش دونكرك مجبور به فرار عقب نشيني نمايد. محاصره دريايي جزيره انگلستان و نبرد هوايي بين آلمان و كشور انگلستان در ۱۹۴۰ در اوج بود، همچنين انگلستان در مديترانه و شمال آفريقا نيز توسط ايتاليا و آلمان مورد حمله قرار گرفت و آلمانها از مراكش تا مصر را فتح كردند. در جنوب اروپا هم آلمان توانست در بهار ۱۹۴۱ يونان و بالكان يوگسلاوي را نيز اشغال نمايد. آلمان هيتلري كه شمال و غرب و جنوب اروپا را فتح كرده بود در ۱۹۴۱ به شرق به شوروي حمله كرد تا يكسال بعد فتوحات وسيعي داشت. اما با ورود آمريكا به جنگ كه ابتدا بصورت كمكهاي ناوگان دريايي به انگلستان و سپس حضور نظامي در جبهه آفريقا جنوب ايتاليا و جبهه غرب فرانسه بود همراه با نيروي هوايي سهمگينش، دوران پر فروغ آلمان به پايان رسيد. آلمانها در سال ۱۹۴۳ در جبهه شوروي و در سال ۱۹۴۴ در جبهه فرانسه و در جبهه ايتاليا ضربات سنگيني متحمل شدند. از اوايل سال ۱۹۴۵ ارتشهاي متفقين راه خود را به درون سرزمين اصلي آلمان باز كردند. ارتش ايالات متحده از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوي برلين، پايتخت رايش آلمان بزرگ پيشروي كردند. در ماه آوريلارتش سرخ برلين را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهي رايش پيش رفت. شايد حمايت "آمريكا" از انگليس را بتوان بزرگترين برد سياسي و نظامي نخست وزير چرچيل دانست كه اگر صورت نميگرفت اكنون اين كشور يكي از ايالتهاي آلمان نازي بود. در عوض هيتلر متحدان قدرتمندي نداشت، ايتالياي موسوليني ضعيف بود و روماني هم اصلاً قدرتي نداشت و ژاپن هم در شرق آسيا درگير بود. نداشتن منابع سوخت انرژي براي آلمان هم يكي ديگر از بزرگترين مشكلات هيتلر بود، او نتوانسته بود به نفت خاورميانه و قفقاز دست پيدا كند بنابراين ماشين جنگي او از كار افتاد.